گمشده

سریال و حواشى‌اش آن قدر هست که متوجه تأثیر آن براى تمامى مخاطبان‌اش بشویم،
حواشى‌اى که اگر سریال را هفتگى دنبال کنید، بسیار از آن لذت خواهید برد، نکته‌اى
که در قسمت پیشین فاش شده و حالا همه درباره آن حرف مى‌زنند و شما هم مى‌توانید
جزئى از این خیل عظیم نظر دهید و این احساس مشارکتى است بسیارلذت‌بخش. «بازماندگان»
به ازاى هر گره‌اى که از خیل معماهایش مى‌گشاید، چندین گره دیگر به آن مى‌افزاید و
خلق همین دنیاى کامل و سراسر رازآلود، تلاش جمعى هواخواهانش برای گفتگو و حل کردن
معماهایش آن را واقعا به یکى از بهترین سریال‌هاى تاریخ تلویزیون آمریکا بدل کرده
که حقیقتا نه «خاندان ********انو»، نه «سه متر زیر زمین»، نه «شهر و رابطه»، نه «حرف
لام» و نه حتى سریال سطحى و حادثه‌اى اما خوش‌ساخت «۲۴» به گرد پاى آن نمى‌رسند.
مى‌توان بسمیارى از این نکته‌ها و معماها را ندید، این که فونت فروشگاهى در یک
سکانس دوبار تغییرکند، یا ساعت پشت سرفلان شخصیت در یک سکانس به طور نامرتب جلو عقب
برود، تابلوى نقاشى روى دیوار شبیه فلان شخصیت باشد و… مى‌توان این‌ها را ندید و
ندانست تمام رفتارهاى 
جان لاک بر اساس آراىجان لاک فیلسوف طراحى شده یا همین طور
دیوید 
دزموند هیوم بر اساسدیوید هیوم، یا ارجاعات آشکار کتاب مقدس را نفهمید یا
ارجاع ادبى آشکارتر را و شخصیت «سایر» و حرف زدن‌اش و قرابت‌اش با بافت جامعه
آمریکایى، اما باز هم از آن لذت وافر بود. 

 
«گم شدگان» را چه ساده ببینید چه پیچیده،
باز هم از آن لذت خواهید برد، چرا که موقعیتى خلق مى‌کند که تمام انسانها خواهان
تجربه‌اش هستند. گم شدن و فراموش کردن زندگى پیشین، که می‌تواند شامل تغییر هویت،
فراموشى خطاهاى گذشته و آغاز کردنى دیگر باشد، این گم شدن تنها مکانى نیست و زمانى
نیز هست: تئورى که در فصل سوم قوت گرفت و اینک مسجل شده است. در «مکانى» عجیب که
هیچ کس از جاى آن مطلع نیست و در «زمانى» که وجود ندارد. چه کسى است که دوست نداشته
باشد بى‌زمان و گذر آن زندگى کند؟
 

با شروع فصل سوم و برخى نشانه‌هایى که از آغاز در سریال گنجانده شده بود، بسیارى به
فکر نظریه برزخ افتادند، نظریه برزخ با توجه به برخى دیالوگ‌ها نظیر
«تو جهان دیگه
مى‌بینمت»
 (دزموند به جک)، «مهم نیست قبل از این چه کار مى‌کردیم، سه روز پیش
همه‌مون مردیم و یه فرصت دیگه مى خوایم.»
 (جک به کیت) براى مخاطبان مطرح شد و نیز
مرگ آنها که بعد از حل مشکلات شخصیتى‌شان اتفاق مى‌افتاد. اما نظریه در اواسط فصل
سوم ضعیف و در نهایت با قسمت شگفت‌انگیز پایانى مردود شد. هر چند نویسندگان مجموعه
و مجریان طرح این نظریه را از همان ابتدا بى‌اساس مى دانستند. «دیمون لیندلوف» که
از مجریان اصلى طرح است درباره این نظریه گفته بود: 
«این سریال راجع به آدم‌هایى
است که به طور استعارى در زندگى‌شان گم شده‌اند، همگى سوار یک هواپیما مى‌شوند،
سقوط مى‌کنند و قدم به این جزیره مى‌گذارند و این گونه به طور فیزیکى نیز در کره
زمین گم مى‌شوند. به مجردى که بتوانند به شکل استعارى خود را در زندگى‌شان پیدا
کنند، مى‌توانند دوباره به جهان بیرون قدم بگذارند. زمانى که شما به کل مجموعه نگاه
می‌کنید، این گونه به نظر مى‌رسد. منظور ما در تمام این مدت همین بوده است.»

نظریه زمان نیز از دیگر نظریه‌هایى بود که مطرح شد و البته نویسندگان باز آن را هم
رد کردند، البته آنها تصمیم داشتند همه چیز را رد کنند و عجیب است که بعد از این
انکار قسمت‌هایى ساختند که شخصیت آشکارا در زمان سفر مى‌کرد. نظریه زمان ابتدا در
این حد بود که در این جزیره زمان به شکلى نیوتونى‌اش تجربه نمى‌شود. اما آن چه
اکنون مطرح شده و خلاصه‌ای از آن را در زیر مى‌خوانید، بهترین و کامل‌ترین
نظریه‌ایست که تاکنون راجع به «گم شدگان» مطرح شده و به بسیارى از سئوالات پاسخ
مى‌دهد.
این نظریه از ابتداى سال ۱۸۰۰ شروع کرده و تا سال ۲۰۰۴ پیش مى‌آید. 
۱۸۰۰ سالى است
که کشتى «بلک راک» به جزیره مى‌خورد. همان کشتى که جک و کیت و جان و هرلى به رهبرى
دانیل داخل‌اش مى‌روند تا دینامیت بیاورند. «بلک راک» یک کشتى حمل برده بوده که
مقادیر زیادى نیز فلزات کانى با خود حمل مى‌کرده است، فلزاتى که به شدت به
جریان‌هاى مغناطیسى حساس بوده‌اند. جزیره نبز داراى همان جریان مغناطیسى قوى‌اى است
که در آخرین قسمت فصل دوم دیدیم، این جریانها کشتى را به سوى خود کشیدند و منجر به
تصادف کشتى با جزیره شدند، کشتى که جریان شدیدى از نیروهاى مغناطیسى را متحمل
مى‌شده، در حین برخوردش با جزیره، حفره‌اى در آن حباب نامرئى که جزیره را احاطه
کرده بود، ایجاد مى‌کند با مختصات «۵ ۲ ۳». همان مختصاتى که خانم دانیل و
همراهان‌اش را به جزیره مى‌رساند و مى‌بینیم آقاى «دانیل فاراداى» در فصل چهارم آن
را نوشته بر کاغذ به خلبان هلى‌کوپتر مى دهد و به او تأکید مى کند که تنها از این
مختصات وارد و خارج شود. بعد از تصادف رهبران «بلک راک» از آن پیاده مى‌شوند، یکی
از آنها «آلوار هانسو» نام دارد و شروع به تحقیق روی نیروهاى مغناطیسى جزیره
مى‌کنند. نوادگان هانسو اوایل قرن بیستم (۱۹۰۰) دارماى ابتدایى را بنیان‌گذارى
مى‌کنند.

 
1960: دارماى اولیه کار خود را با هدف بهتر کردن نژاد بشر آغاز مى کند (فیلم‌هایى
که در سریال مى بینیم.)، تحقیقى کوچک و ابتدایى که بعدتر به پروژه‌اى عظیم و عجیب
براى بررسى «سرنوشت» بدل مى‌شود. در طول این تحقیقات و با کمک نیروهاى مغناطیسى
جزیره موفق مى‌شوند زمان و مکان را در اختیار خود بگیرند و به این ترتیب در سال
۱۹۶۰ ماشین زمان درست مى‌کنند. از سال ۱۹۶۱ این ماشین قابل استفاده مى‌شود، اما کسى
که داخل آن برود تنها مى‌تواند یک سال عقب برود یعنى زمان راه‌اندازى ماشین. و
هرگاه کسى در زمان عقب برود دیگر نمى‌تواند جلو بیاید، در واقع به زمان
زنجیر
مى‌شود و باید آن را دوباره زندگى کند و اگر کسى بیمارى‌اى داشته باشد مثلا درسال
۱۹۶۵، وقتى با ماشین زمان به ۱۹۶۰ باز مى‌گردد دیگر آن بیمارى را ندارد. مؤسسه
دارما ابتدا براى آزمایش این ماشین از حیوانات استفاده کرد، حیواناتى نظیر «خرس
قطبى»، که با محیط استوایى جزیره غریبه باشند، آنها را در زمان به عقب فرستاد و
عادت‌هاى آنها را تغییر داد تا ببیند آن‌ها مى‌توانند «زنده بمانند.» آنها درست از
همان سیستمى استفاده مى‌کردند که «دانیل فارادى» در سال ۱۹۹۶ با یک موش آن را انجام
مى‌داد (فصل ۴). خرس‌های قطبى توانستند خود را با محیط منطبق کنند و به این ترتیب
توانستند زنده بمانند. ساخت و راه‌اندازى ماشین زمان به خاطر قدرتى که داشت سرى
باقى ماند و حتى بسیارى از محققان خود مؤسسه دارما نیز از وجود آن بى اطلاع بودند.
بعد از خرس‌هاى قطبى نوبت انسان‌ها بود که وارد ماشین زمان شوند. دارما مشتاق بود
بداند آیا انسان‌ها مى‌توانند آینده‌ای را که پیش از این برایشان نوشته شده، تغییر
بدهند. اما این تجربه منتج به شکست شد و آینده افرادى که سوار ماشین مى‌شدند،
تغییرى نکرد.
گزینه بعدى درمان بیمارى بود، شرکت دارما مشتاق بود، ببیند که مى
تواند بیمارى‌ها را درمان کند؟ از این رو ویروسى بین مردان خودش که در جزیره بودند،
پخش کرد و بعد ادعا کرد که درمان آن را یافته و گروهى حاضر شدند براى درمان بیمارى
به مرهم دارما پناه ببرند و سوار ماشین زمان شدند، بى آنکه بدانند ماشین زمان چیست.
آنها به گذشته رفتند و درمان شدند، اما کمى بعد توسط «دود سیاه» یا همان «هیولا»
کشته شدند، چرا که هیولا یک «Physical means» است، یک واسطه فیزیکى که زمان به
واسطه آن خود را تصحیح مى‌کند. به این معنا که اگر قرار باشد فرد در آینده بمیرد،
نمى‌تواند از این سرنوشت فرار کند. دارمایى‌ها براى نخستین بار با این «دود سیاه»
مواجه مى‌شدند، از ماشین زمان ترسیدند و آن عده از بازماندگان از ماشین زمان که
اساسا نیز ویروس را نگرفته بودند، از دارما جدا شدند و دار و دسته کوچکى راه
انداختند و دارمایى‌ها نام «دیگران/دشمن» را بر آنها گذاردند. جیکوب و ریچارد جزو
این دسته بودند.
 
1985-1970: مادر بن استخدام دارما شده و به جزیره مى‌آید. او نیز بعد ازچندین سال
کار کردن بر ماشین زمان، تسلیم توانایى‌هاى ماشین مى‌شود. او با ریچارد، رهبر
دیگران ملاقات می‌کند. ریچارد او را از مقاصد دارما مطلع می‌کند . مادر بن به مرور
از دارما متنفر می‌شود، سوار ماشین زمان می شود و پانزده سال به عقب می‌رود، یعنی
زمانی که هنوز به جزیره نیامده است، به سال ۱۹۷۰ و به اورگون. او با راجر ملاقات
می‌کند، با او ازدواج می‌کند و حامله می‌شود، اما مشکلی وجود دارد او در سال ۱۹۸۵
بچه ندارد، زمان بن را جایگزین مادرش می‌کند، بن تجسد مادرش است و همان کینه و میل
به انتقام مادرش را در خود دارد. اندکی بعد از مرگ مادر بن، هوراس از راجر و پسرش
می‌خواهد به جزیره بروند، در واقع هوراس با دارما در ارتباط است و موظف بوده مادر بن
را تحت نظر داشته باشد و بعد از مرگ مادر بن توجه دارما به پسرش جلپ می‌شود و به
جزیره رفتن آنها تنها به خاطر بن و اهمیت اوست، از این رو است که راجر بیچاره تنها
یک کارمند ساده می‌شود.بعد از مدتی بن مادر خود را در جزیره می‌بیند و صدایش را
می‌شنود، این به خاطر این است که مادر بن در سال ۱۹۸۵ زنده بوده است، پس اگر به
خاطر سفر به گذشته تحت هر شرایطی بمیرد، حقیقتا نمرده و «نیم مرده» محسوب می‌شود.
بن پس از مادرش با ریچادر برخورد می‌کند، که درست در همان سن و سالی است که در سال
۲۰۰۴، ریچارد در زمان سفر می‌کند تا تنها بن را مجاب کند که دارما را نابود کند.
چرا که ریچارد مادر بن را می‌شناخته و از ماجرا آگاه است. بن به همراه ریچارد که در
سال ۸۱ دیده تا سال ۲۰۰۷ پیش می‌آید و ۳۷ ساله می‌شود و تصمیم به براندازی دارما
می‌گیرد، به سال ۱۹۶۷ برمی‌گردند، تا دارما را نابود کنند و این اتفاق نیز می‌افتد.
بن خیالش راحت است که تا ۲۰۷ زنده می‌ماند و به همین خاطر در هشت قسمت فصل چهار از
هیچ چیز نمی‌ترسد. بن تا سال ۲۰۰۷ زندگی کرده و در این مدت نه از اوشنیک ۸۱۵ خبری
بوده و نه از سرطانش.
 

1996: بن می‌داند که عوامل دارما در همه جای جهان هستند از جمله پدر پنی، به این
ترتیب تصمیم می‌گیرد که جزیره را برای همیشه مصون نگه دارد، پس با کمک جیکوب و
ریچارد جزیره را در یک لوپ زمانی قرار می‌دهد و به این ترتیب جزیره همواره سال ۱۹۹۶
را تجربه می‌کند. بن و ریچارد ماشین زمان را از دهلیز ارو به دهلیز سوان منتقل
می‌کنند و میخائیل با ذهن مهندسانه اش ماشین را با قدرت مغناطیسی جزیره که هر ۱۰۸
دقیقه باید تخلیه شود، منطبق می‌کند و به این ترتیب جزیره مدام در سال ۱۹۹۶
می‌ماند، جهان پیش می‌رودو جزیره تکرار می‌کند و تنها راه دستیابی به جزیره همان
مختصات «۵ ۲ ۳» است. جایی بن به ریچارد می‌گوید: 
«یادته زمانی که تولدها را جشن
می‌گرفتیم.»
 پس اگر همواره ۱۹۹۶ باشد دیگر لزومی بر گرفتن جشن تولد نیست.
با ثابت ماندن زمان «سرنوشت» دیگر کاری از پیش نمی‌برد. زمان حامله می‌میرند و در
واقع رحم‌های بسیار سالخورده آنها در اثر ماشین زمان، سفر در آن و تکرار یک سال
توانایی خود را از دست داده‌اند، جیکوب نیز زمانی که می‌خواسته جزیره را در حلقه
زمانی قرار دهند مرده، اما حیات جیکوب تا سال ۲۰۰۷ این امکان را به او می دهد، تا
روحش همچنان در ارتباط با ریچارد و بن بماند. در سال ۲۰۰۴، اوشنیک در جزیره سقوط
می‌کند و مسافران بی‌انکه بدانند به سال ۱۹۹۶ برمی‌گردند، به این ترتیب پدر جک زنده
است، لاک دیگر معلول نیست و رز نیز سرطان ندارد.
- آزمایش دانیل فارادی با توپ در ابتدای فصل چهارم، اثبات اختلاف زمان جزیره و خارج
آن است.
- بعد از انفجار دهلیز سوان، جزیره شروع به پیش آمدن در زمان می‌کند.
- قواعد ماشین زمان تابع قواعد فیزیکی نیست و تابع قواعد سرنوشت است. سرنوشت از هر
راه ممکنی استفاده می‌کند تا نگذارد شما کاری کنید که آینده را عمیقا تغییر دهید.
-اگر فرزندی نداشته باشید، نمی‌توانید به عقب بروید و فرزندی به دنیا بیاورید.
سرنوشت اجازه نمی‌دهد که حیات جدیدی وارد زندگی شود، مگر آنکه کودک یا مادر را
جایگزین کس دیگری کند.
- در سفر به گذشته، تنها می توان چیزهایی را تغییر داد که تأثیری بر سرنوشت نداشته
باشند، چیزهایی غیرعملی است که بر باورها تأثیر بگذارند، نه بر فعالیت‌های روزمره.
نظریه پردازی بخشی از هفته نامه ی شهروند


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, | 11:53 | نویسنده : طاها عبداللهی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ابزار وبلاگ